عشق مامان و بابا

بابا رضای مهربون

سلام عزیز دلم الان که دارم برات مینویسم تو خونه تنهام بابا رضا صبحها میره زنجان و شب برمیگرده واسه کارش خیلی دلم براش میسوزه گناه داره ولی چه میشه کرد من همیشه از خدا میخوام تو هم از خدا بخواه که بابا رضا سالم و سلامت باشه و خدا همیشه مواظبش باشه ...
13 دی 1390

عشق من و بابا

شیرینم هنوز نمیدونم دختری یاپسر ولی از خدا خواستم سالم باشی چه دختر باشی و چه پسر برای من و بابا رضا عزیزی و ما عاشقتیم روزها رو میشمریم که زودتر بیای و زندگیمونو زیباتر کنی و یک خانواده کامل بشیم همه وقتی شنیدن تا چند وقته دیگه قراره بیای خیلی خوشحال شدن و همیشه حالتو میپرسن ...
12 دی 1390