عشق مامان و بابا

خوش آمدید

به وبلاگ پسرم خوش آمدید

سالگرد ازدواج مامان و بابا

راستی پسر گلم فردا چهارمین سالگرد ازدواج مامانی و بابا رضا ست میخوام از طرف تو و خودم این روز زیبا رو به بابا رضا تبریک بگیم که خیلی دوستش داریم و از خدا میخوایم همیشه سلامت باشه و سایش روی سر ما باشه     هروز با شوق دیدنت چشم میگشایم و وقتی تو را در كنارم میبینم دوست دارم بارها و بارها در برابر معبود زانو بزنم و سجده شكر كنم كه چون تویی را به من هدیه داد سالروز آغاز با هم بودمان مبارك ...
13 فروردين 1391

عید دیدنی

سلام عزیزم ده روزی میشه به وبلاگت سر نزدم قربونت برم چند روز عید دیدنی رفتیم و بقیشو خونه بودیم چون خیلی راه رفته بودم پاهام درد گرفته بود ولی امروز میخوایم بریم خونه عمو مهدی چون تولدشه مامان بزرگ و بابا بزرگ هم میان ولی عمو مهرداد و خانومش نیستن رفتن دیار خانومش رشت -عمو مهدی اینا هم جمعه میرن دیار خانومش اونم رشت .مامان بزرگ و خاله سحر هم دیروز از دیار من کرمانشاه برگشتن ولی دایی خسرو و خانومش موندن امیدوارم به همشون خوش بگذره من و تو بابا رضا هم به امید خدا سال دیگه عید سه نفری با هم میریم مسافرت حالا ما فقط منتظر توییم عشقم سه ماه دیگه مونده عمو مهدی تولدت مبارک ...
8 فروردين 1391

عید نوروز مبارک

  پیام نوروز این است.دوست داشته باشید و زندگی کنید.زمان همیشه از ان شما نیست پس دوستت دارم بهترینم نوروز مبارک ...
27 اسفند 1390

دایی و زن دایی و کادو

      سلام عشقم این روزا حسابی شیطون شدی همش بالا و پایین میری و منم لذت میبرم عزیزم.دیشب دایی خسرو و زن دایی صبا اومدن خونمون واست یک دست لباس  و اسباب بازی گرفته بودن که ما خودمون خیلی دوست داشتیم حتما تو هم خوشت میاد و از بازی کردن باهاش لذت میبری دستشون درد نکنه ایشالله بتونیم جبران کنیم .مامان بزرگ و خاله سحر هم رفتن کرمانشاه عزیزم .دایی و زن دایی هم فردا میرن ولی من و بابایی و شما خونه میمونیم دو روز دیگه هم سال جدید شروع میشه خیلی خوشحالم چون سه ماه دیگه تو میای پیشمون   ...
27 اسفند 1390

سالگرد عقد مامان و بابا

راستی پسرم فردا ٢٤ اسفنده و چهار سال از عقد مامان و بابا میگذره و وارد پنجمین سال میشیم عزیز دلم ایشالله سال دیگه سه نفری این روزو جشن میگیریم ١٥ روز دیگه هم نهم فروردین ١٣٩١ هم سالگرد ازدواجمونه ...
23 اسفند 1390

نظافت

    سلام عشقم خوبی پسرم امروز از صبح تکون نخوردی مامان مشغول شستن بود متوجه نشدم .دو روز پیش مادر بزرگ و خاله سحر اومدن خونمون تا واسخ مامان خونه تکونی عید رو انجام بدن آخه مامان نمیتونه کارهای سنگین انجام بده بابایی هم تا یکروز به عید کار داره خلاصه حسابی خستشون کردیم ایشالله بتونیم زحمتی که برامون کشیدن رو جبران کنیم خاله سحر هم حسابی سرما خورد اینجا بود امروز صبح هم رفتن خونشون ...
23 اسفند 1390

سالگرد عمو سعید

سلام پسر گلم خوبی عزیزم -معلومه که خوبی از تکون خوردنات مشخصه عزیزم -عشقم فردا سومین سالگرد عمو سعیده - خدا نخواست پیش ما بمونه عمو رو برد یه جای بهتر پیش خودش ولی ما همیشه دلمون براش تنگ میشه و به یادش هستیم عمو سعید حتما الان خوشحاله که اسمشو واسه تو برداشتیم عمو سعید با دایی حسین و دایی عباس(دایی بابا رضا)هر سه با هم از پیشمون رفتند . ...
16 اسفند 1390

تولد خاله سحر

سلام عزیزم این چند روز خونه نبودم خونه مادر بزرگها بودیم با بابا رضا رفتیم واست کالسکه و ...خریدیم امیدوارم وقتی دیدی تو هم بپسندی دیروز تولد خاله سحر بود عشقم من و بابا بهش تبریک گفتیم حالا میخوایم با هم بهش دوباره تبریک بگیم و براش آرزوی سلامتی و خوشبختی کنیم تولدت مبارک خاله سحر جونم ...
16 اسفند 1390

خاله سحر

  سلام پسر گلم - خوبی عزیزم دیروز خاله سحر با دوستش که اونم اسمش سحر ه اومدن خونمون واست ماشین گرفته بودن که عروسکیه خیلی نازه -عصر با هم رفتیم بیرون میخواستم واست کالسکه و یه سری وسیله بگیرم که هیچکدوم رو نپسندیدم بارون گرفت و اومدیم خونه - عزیز دلم امروز بر عکس دیروز خیلی تکون میخوردی بابا هم از صبح رفته سر کار   ...
7 اسفند 1390